۱۳۹۰ شهریور ۱, سه‌شنبه

اخلاق صفحه "دو" کیهان

 بهزاد مهرانیشاید کم‌تر فعال سیاسی و حقوق بشری، روشن‌فکر، هنرمند، شاعر، نویسنده و... باشد که سری به صفحه‌ی دو ِ روزنامه‌ی کیهان نزده باشد و با ادبیات خاص نویسنده یا نویسندگان این صفحه آشنا نباشد. بسیاری به شکلی ثابت و همیشگی در این صفحه مورد تاخت ‌وتاز شوالیه‌های کاغذی آن قرار می‌گیرند.
ویژگی ِ بارز این صفحه، توهین‌ها و تکفیرها و تفسیق‌های بی‌پایه و اساس و بی‌دلیل به مخالفین و منتقدین است. از ورود به حریم خصوصی افراد تا مامور سازمان‌های جاسوسی ِ بیگانگان دانستن، در دستور کار این جریده‌ی متغذی از اموال بیت‌المال قرار دارد تا به زغم خود مخالفین، گذرگاه عافیت را تنگ ببینند و جریده‌روی پیشه کنند.
منتقدین نظام وقتی به حبس و بند گرفتار می‌آیند، این صفحه به کار بازجویان و کارشناسان پرونده برای مواخذه و بعدها محاکمه بسیار می‌آید. کم‌تر فعال شناخته شده‌ای است که در این صفحه مورد هتک ِ حرمت و شخصیت و افترا قرار نگرفته باشد و از آن‌جا که گردانندگان این مطبوعه در گذر زمان و به علت حمایت ناحق و غیرمنصفانه از اربابان بی‌مروت ِ قدرت‌های بادآورده، مطعون و ملعون اهل دانش وهنر قرار گرفته‌اند، آن‌کس که در این صفحه بر او بی‌حرمتی رود عموما در نظر کثیری حرمت می‌یابد و آن‌که غدر بیند، قدر می‌بیند و بر هر که دُرشتی بار شود، درستی‌اش در دیدگان دوچندان می‌شود.
اخلاق ِ این صفحه، اخلاق ِ توجیه وسیله است آن‌جا که در باورشان هدف مقدس و متبرکی در کار است. از این‌رو از هیچ ابزاری در فروکوفتن خصم دریغ نمی‌کنند. دروغ می‌بافند و خاک بر چشم مروّت می‌پاشند و پرده‌ی حیا می‌درند. گویا در نظرشان، دشمنی هیچ آداب و ادبی ندارد و هیچ قاعده و مرامی نمی‌شناسد. غافل از اینکه اخلاق را اگر معنایی باشد نه تنها شفقت بر دوستان که مروت با دشمنان است. اگر به باور برخی از علمای اخلاق، اخلاق را "ادب ِ مقام" بدانیم یعنی آدمی در هر جای‌گاهی باید ادب و قواعد آن جای‌گاه را به جا آورد، آدمی در جای‌گاه یک دشمن نیز باید الزامات ِ دشمنی را بشناسد و به آن پای‌بند باشد. خصم را با تهمت‌های بی‌پایه و اساس کوبیدن و هر چه تیر هست از کمان خصومت رها کردن شرط انصاف و اخلاقی زیستن نیست.
در فرهنگ ما ضرب‌المثلی است که می‌گوید: "در دعوا حلوا تقسیم نمی‌کنند". این سخن، سخن درستی است اما نباید به این معنا باشد که می‌توان هر زهر مسمومی در نزاع تقسیم کرد. اگر دوستی را رسوم و ادبی باشد، دشمنی نیز آدابی دارد که "صفحه دو" با آن بیگانه است.

نیچه در کتاب "فراسوی نیک وبد"، گزین‌گویه 146 می‌گوید: "آنکه با هیولا دست‌وپنجه نرم می‌کند باید بپاید که خود در این میانه هیولا نشود. اگر دیری در مغاک چشم بدوزی آن مغاک نیز در تو چشم می‌دوزد. "
این اندرزی گران‌بها است که نباید هیچ‌گاه از آن غفلت ورزید. مبادا چشم دوختن در مغاک "صفحه دو" ما را به این ادبیات سخیف خو دهد و خُلق آن رهزن ِ خَلق شود. در مواجهه با هیولا، هیولا شدن آفتی است که هر انسانی را تهدید می‌کند. در پوستین خلق افتادن و شرط شفقت به جا نیاوردن و بدون سند و دلیل ِمتقن دیگران را مورد تهمت و افترا قرار دادن بلیّه‌ای است که در وَرز و کلنجار با مفاهیم زشت و ناپسند– حتا به قصد اصلاح ِ عیوب و درک کژی‌ها-آدمی را تهدید می‌کند. خود را یگانه فخرآور عرصه‌ی مبارزه با هیولا دانستن چه بسا از ما هیولایی بسازد سهمگین‌تر از هر هیولایی.
این "صفحه دو" ِ کیهان، صفحه‌ی دیگری هم دارد. این صفحه شاید روزی‌اش از بیت‌المال نباشد اما روزنامه‌اش همان ویژگی‌ها را دارد و روزی‌اش از تیره‌روز خواستن روزگار دیگران حاصل می‌آید. این صفحه نیز روزگارش را با سرک کشیدن به حوزه‌های خصوصی دیگران ، آن‌ها را مامور وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی دانستن و... سپری می‌کند و مانند همان "صفحه دو"یی‌ها منابعش از اوهام و خیالات می‌آید. صفحه‌ای که آهنگ‌های ناموزون و فاقد هارمونی ِ آن گوش هر انسان سلیم‌النفسی را می‌آزارد. این همان صدایی است که از صفحه‌ی امیرعباس فخرآور به گوش می‌رسد. طعن در دیگران زدن و نور دیگران را خاموش خواستن تا اندک تلالو خود تابیدن گیرد، شرط اخلاق نیست. دشمنی هم قاعده و آدابی دارد جناب فخرآور. علی افشاری، احمد باطبی، محسن سازگارا، ابراهیم نبوی، اردشیر زارع زاده و دیگران بسیاری را به زشتی و اتهام نام بردن برای شما زیبایی در پی نخواهد داشت. به جای نفی دیگران، خود را اثبات کن. هیچ‌گاه قصد" نیزه‌بازی در این کوهای تنگ" را نداشته‌ام و هم‌واره بر این باور بوده و هستم که از کنار این بداخلاقی‌ها به آرامی گذر کنم و" رب یسّر" گویان خر خود برانم و کار خود کنم اما احساس کردم که زشتی ِ این بی‌اخلاقی‌ها از حد به در شده است و اگر این‌گونه تهمت‌زنی‌ها باب شود به حرکت مسالمت‌آمیز مردم ایران به سوی دموکراسی و حقوق بشر لطمه می‌زند و بیش از پیش خوراک "صفحه‌دو"یی ها را فراهم می‌سازد. از این‌رو وظیفه‌ی اخلاقی خود دیدم که این چند خط ، مخاطبی که نام "گستاخ" بر خود نهاده و بی‌پروایی می‌کند را مشفقانه زنهار دهم که این ره که تو می‌روی به ناکجاآباد است وگرنه همیشه از زبان مولانا پاسخم به هتاکان همین است:
می‌شنیدم فحش و خر می‌راندم
رب یسّر زیر لب می‌خواندم
و از این که زمان عزیز در این نوشته به بطالت سپری کردم شرمگینم :
ای دریغا وقت ِ خرمنگاه شد
لیک روز از بخت ما بیگاه شد
وقت تنگ است و فراخی این کلام
تنگ می‌آید بر او عمر دوام
نیزه‌بازی اندر این کوهای تنگ
نیزه‌بازان را همی آرد به ننگ (مولانا)